محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

در ساحل زندگی

پایان ترم سه و..............

سلام  هستی من امروز رفتی و به امید خدا ترم سوم از زبان رو امتحان دادی و بازم نمره کاملو گرفتی ظهر که اومدی خونه گفتی پنگولو ببینم بعد با هم زبان بخونیم اما اصلا این روزا یه جوری شدی خیلیییییییییییییی بی دقت و سر به هوا فکر کنم تب بهار و نزدیک شدن عید شما رو هم گرفته یه تیکه از مکالمه رو میگفتم شما هیییییییی همونو مثل طوطی میگفتی بدون اینکه اصلا متوجه بشی خلاصه جون مامان اعصابمو کلا به هم ریختی اخرم دیدم زل میزنی بهم و فقط نگام میکنی وقتی بابا اومد تا با هم برین واسه ازمون گفتم که هیچی یادت نیست اخر تصمیم بر این شد که بریم و بهشون بگیم که امروز واسه امتحان امادگی نداری کتابو دوباره اوردم دیدم از رو شکلا تند تند مکالمه هارو ...
22 اسفند 1390

امیرعلییییییییی بد جنس

   سلام سرو همیشه سبزم   چند روز پیش وقتی من وخواهری در دستشویی زندانی شدیم اونم توسط عزیز دلم امیر علی ,تازه فهمیدم زندانی یعنی چی ...زندانبان یعنی که خواهری رو بردم دستشویی که امیر علی سریع اومد و درو از پشت قفل کرد هر چی صدا میزدم امیر علییییی ....ولی دریغ از جوابی اول با محبت و دوستی بعد با تهدید بعدش گریه و .................... نفسم بند اومده بود تازه یادم افتاد الانه که شما هم بیای وپشت در بمونی خدایا چیکار کنم  طفلی عطیه زهرا هم از دیدن حال و روز من مضطرب نیگام میکرد و گاهی هم میرفت تو فاز گریه میخواستم شیشه رو بشکنم باز به خودم گفتم اگه پشت در باشه چی؟در و محکم تکون تکون میدادم تا اینکه یه کوچولو باز...
17 اسفند 1390
1